فرشته
فرشته به زمين آمد و از ديدن آن همه فرشته بيبال تعجب كرد.
او هر كه را كه ميديد،به ياد ميآورد. زيرا او را قبلاً در بهشت ديده بود.
اما نفهميد چرااين فرشتهها براي پس گرفتنبالهايشان به بهشت برنميگردند.
روزها گذشت و با گذشت هر روز فرشته چيزي را از ياد برد.
و روزي رسيد كه فرشته ديگر چيزي از آن گذشته دور و زيبا به ياد نميآورد؛
نه بالش را و نه قولش را.
فرشته فراموش كرد. فرشته در زمين ماند. فرشته هرگز به بهشت برنگشت.
عرفان نظر آهاری